Abed's Blog

یاران غار

Abed's Blog

یاران غار

:((

داشتم اتفاقاتالاتهای بدی که برام افتاده بودو برای دوستم تعریف میکردم که موندم چرا این بشر اینقد ناراحت شد که چرا باید این اتفاقات برای من بیفته منم شروع کردم به دلداری دادن که بابا گریه نداره این اتفاقا برای هر گوسپندی میفته در این اثنا توجهم جلب شد که این روزها پوستمو در کلفتی در مقابل اتفاقای وارده با پوست اورانگوتان برابر میبینم و کرگدن تازگیا تو خیابون راهو برام باز میکنه و احساس توانایی سرشاخ شدن با بازمانده های دایناسورها که چنتایشون تازگیا تو هیئت المی دانشزای امیرکبیر (س) کشف شدن رو داره.با وجود تلاشهای سازمانهای بیربط حاضر به بازگشت به موطن خودشون نشدن و خلاصه ما هر چی داریم از حریف تمرینی قدریه که این دانشزا برامون تدارک دیده که نقش بسزایی در قطر پوست و سایر نقاط دایره ها و نیم خطای بدنمون داره...

هر چی خواستم با قضیه کنار بیام که چرا این ابوالبشر این اتفاقا براش دردناکه من که چیزی سر در نیاوردم هر چند اواخر احساس کردم داره از ته یه چیزایی در میارم بر طبق روال اینروزا همین مونده بود که ارژانتین از المان ببازه تا "مورفی" منو به عنوان رفرنس توکتاباش بزاره

یه سوسکو انداختم تو یه جعبه تا ببینم طرف لاکپشت میره یا طرف اختاپوس تا اونجایی که سوسک منو انتخاب کردو با یه جهش به سمت من اومد منم با اون همه قطر پا به فرار گذاشتم و در همین لحظه جا داره از دیوار خونه تشکر کنم که جلوی منو گرفت که اگه اون نبود تا حالا به مرز رسیده بودم و همینطور اعضای خونواده که اینروزا با دیدن من به فکر تماس اضطراری با اورژانس اجتماعین

و این داستان کی میخواهد تمام شود؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد